شعر سرشکِ بیعدد
جهان پوشید رختِ غم، مُحرّم چون پدید آمد
ز چشمِ عاشقانِ او، سرشکِ بیعدد آمد
به یادِ مُسلمِ تنها، سَفیرِ شاهِ مظلومان
که در کوفه بر آن مَردِ خدا، رنجی اشد آمد
کِشد دل را به سویِ دشت، هوایِ کربلایِ او
همانجا که بر او، بسی رنج و تعب آمد
ز سوزِ العطش گویی، جهان فریاد بر دارد
به یادِ کامِ خشکیده، دوباره جان به لب آمد
خدایا رزقِ اشکی ده، در این ماهِ غم و ماتم
که ماهِ گریه بر سالارِ دین، با شور و تب آمد