فاطمیه 1404 – هدیه پیامبر سه جمله طلایی به حضرت زهرا(س) – جلسه 1 از 3

۱. خطبه و مقدمه (توسل)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیمبسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کُن لولیک الحجة ابن الحسن ، صلواتکَ علیه و علی آبائه فی هذه السّاعة و فی کلِّ ساعَة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دَلیلاً و عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ أرضکَ طَوعاً و تُمتِّعَهُ فیها طَویلاً.

شعر ابتدایی:

ز هجران تو ای مهدیِ زهرا            شدم آواره ی هر کوه و صحرا

دلم خواهد شوم پروانه ی تو               بگردم گِرد تو شمع دلارام

دلم خواهد نسیم صبح گردم                نوازم صورتت ای ماه یکتا

دلم خواهد بیایم در مدینه                    نشینم در کنار قبر زهرا

بخوانم روضه ی مادر برایت                  شوم هم ناله ی ام ابیها

ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم       محتاج عطا و کرم فاطمه ایم

یک عمر چو شمع گر بسوزیم کم است       دلسوخته ی عمر کوتاه فاطمه ایم

(صلواتی عنایت بفرمایید)

۲. اهمیت بحث: هدیه پیامبر (ص) به حضرت زهرا (س)

روایت داریم وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) محضر پدر بزرگوارشان شرفیاب شدند. ظاهراً رسول خدا (ص) در نخلستانی تشریف داشتند. پیامبر (ص) لوحی از پوست درخت خرما را جدا کردند و روی آن جملاتی نوشتند و به دخترشان دادند و فرمودند آنچه را كه در آن نوشته شده را یادبگیر.

روی آن لوح، سه جمله طلایی نوشته بود که هر کدام از جمله ها اگر انجام بشه و ما رعایت کنیم خیلی از مشکلات و مسائل جامعه امروز ما حل می شه و خیلی از اعصاب خوردی های ما حل می شه:

اولین جمله :
1 – «
مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ يُؤْذِي جَارَهُ »[1]
ترجمه:
«کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، همسایه‌اش را آزار نمی‌دهد.»

ببینید پیامبر (ص) ایمان به خدا و آخرت را گره زده‌اند به رفتار با همسایه. یعنی اگر کسی پیشانی‌اش پینه بسته باشد اما همسایه آزاری کند، در ایمانش باید شک کرد.

۳. جایگاه همسایه: در حد مادر!

پیامبر اکرم می فرمایند:  حُرمَةُ الجارِ على الإنسانِ كحُرمَةِ اُمّهِ.[2]

ترجمه:احترام همسايه بر انسان ، همانند احترام مادرش است .

شما چقدر روی مادرتان تعصب دارید؟ چقدر احترامش را نگه می‌دارید؟ دین می‌گوید همسایه، چنین جایگاهی دارد.

نکته مهم اینجاست که این احترام استثناء بردار نیست. همانطور که ادای امانت و نیکی به پدر و مادر (حتی اگر کافر باشند) واجب است، احترام به همسایه هم واجب است؛ حتی اگر آن همسایه فاجر یا کافر باشد.

امام کاظم (ع) فرمودند:
«ليسَ حُسنُ الجِوارِ كَفَ الأذى ، ولكنْ حُسنُ الجِوارِ الصّبرُ على الأذى.»[3]
ترجمه:
فکر نکنید خوش‌همسایگی فقط این است که شما اذیت نکنید؛ نه! خوش‌همسایگی این است که اگر او اذیت کرد، شما صبر کنید. حُسن همجواری یعنی تحمل کردنِ آزار همسایه.

۴. حکایات و داستان‌های عبرت‌آموز (بدون تغییر)

حکایت اول: داستان علامه مجلسی (ره) و نمک خدا

علامهٔ مجلسی اول،(رضوان‌الله تعالی علیه)، مرحوم ملامحمدتقی (أعلى‌الله مقامه) نقل کرده‌اند:

یکی از دوستان علامه مجلسی اومد پیش علامه و شکایت کرد که همسایه‌ای لاابالی دارد که سبب آزار و اذیتش شده است. گفت:
«شب‌ها دوستانش را جمع می‌کند، بزم قمار و شراب و هر کثافت کاری که فکرش رو بکنید و نکنید رو انجام می دهند ، و از صدای لهو و لعبشان تا صبح خواب به چشمم نمی‌آید. جناب علامه، شما صاحب نفسی هستی؛ فکری کن من رو از این گرفتاری نجات ده.»

علامهٔ مجلسی رضوان‌الله علیه فرمودند:
«برو و همسایه‌ات را برای شام دعوت کن.»

آن بنده خدا رفت و به همسایهٔ اش گفت:
«آقا، فرداشب برای شام تشریف بیاورید منزل ما.»

او با یک لحنی گفت که اصلا معلوم بود حالش سر جاش نیست:
«خوبه! بالاخره فهمیدی که از این آخوندها خیری بهت نمیرسه و آمدی میان ما لاتها و الواتها!»

مرد گفت: «فرداشب تشریف می‌آورید؟»

گفت: «میام، ولی من تنها نمی‌آیم؛ با دار و دسته‌ام می‌آیم. ما هر جا میرویم همیشه دسته‌جمعی می‌رویم.»

مرد گفت: «اشکالی ندارد، همه‌تان بیایید.»

شبِ وعده‌، علامهٔ مجلسی(رضوان‌الله علیه) در خانه نشسته بودند. آن همسایه هم آمد، با دار و دسته‌اش، و به قول قدیمی ها، «سبیل به سبیل» نشستند.و تا چشمش به علامه افتاد، ناراحت و عصبانی شد.

زیر لب گفت:
«این آخونده به تیپ ما نمی‌خورد؛ باید کاری کنیم اول از مجلس بیرونش کنیم، وصلهٔ ناجور مجلس ماست!»

رو کرد به علامه و گفت:«آقا شیخ!»

فرمودند: «بله، بفرمایید!»

گفت: «ببین ما لاتها یک صفات خوبی داریم که شما ها ندارید!»

علامه فرمودند: «خب، آن صفت خوب شما چیست؟»

گفت: «یکی از صفات خوب ما این است که اگر نمک کسی را خوردیم، نمکدان نمی‌شکنیم!»

علامه فرمودند: «نه، من قبول ندارم که شما چنین صفت خوبی داشته باشید.»

گفت: «چرا؟! همه می دونن رسم ما لاتا اینه که اگه با کسی  رفاقت کنیم و نون و نمک اون رو بخوریم نمکدان نمی‌شکنیم!»

علامه مجلسی فرمودند: «اصلاً قبول ندارم که شما چنین صفت خوبی داشته باشید.»

یکهو عربده کشید گفت:
«دلیلت چیه، آشیخ؟ چیزی از ما دیدی؟»

علامه دید که لاته خوب آماده شده و تنور داغه آرام جواب  داد:
«تا حالا نمکِ خدا را خوردی؟»

لاته  سرش را پایین انداخت و ساکت شد و دار و دسته اش را جمع کرد و رفت.

صبح فردا، آمد درِ خانهٔ آن همسایه و گفت:
«آقا، من دیشب غسلِ توبه کرده‌ام. ممکن است مرا پیش آقای دیشبی ببری؟ یک جمله گفت که خواب را از چشمم گرفته. راست گفت؛ من عمری نمک خدا را خوردم و نمکدان شکستم، و معصیت خدا کردم.»

حکایت دوم: آیت‌الله حق‌شناس (ره) و همسایه نوازنده

مرحوم آیت‌الله حق‌شناس رحمه‌الله علیه حدود چهل سال پیش برای استاد بنده(حاج آقا هاشمی نژاد) فرموده بودند:

ما در قم مشغول درس خواندن بودیم و همسایه‌ای داشتیم که شب‌ها تار می‌زد؛ استادی بود در موسیقی و هنر تار.
بین ما و اون تنها یک دیوار فاصله بود. شب می‌خواستیم مثلاً مطالعه کنیم و مکاسب بخوانیم تا درس فردایمان را آماده کنیم و صبح برای شاگردان تدریس کنیم.

اون هم هر شب شروع می‌کرد به نواختن، «دِلی دِلی» می‌زد و ول نمی‌کرد؛ صدای تارش تمرکز را از ما می‌گرفت و مطالعه‌مان را تعطیل می‌کرد. از هر راهی وارد شدیم، تذکر دادیم، نصیحت کردیم، فایده نداشت.

شبی، نزدیک نیمه‌شب، درِ خانه را زدند. رفتم پشت در دیدم خانمِ همان همسایه است. به حاج خانم گفتم:
«برو ببین این موقع شب چه کار دارد؟»

رفت و برگشت، گفت:
«میگه: مهمان ناخوانده آمده، چیزی در خانه نداریم، شما چیزی دارید بدهید تا حفظ آبرو کنیم؟»

مرحوم حاج آقا حق‌شناس فرمودند:
«به خانمم گفتم معطلش نکن؛ امشب وقتشه. هرچی داریم بده.»

ما هم هرچه داشتیم—شیرینی، میوه و خوردنی—جمع کردیم و فرستادیم تا آن شب آبروی همسایه حفظ شود.

فردا صبح، شوهر همان خانم را در کوچه دیدم. گفت:
«آقا میرزا کریم!»

گفتم: «بله.»

گفت: «به خدا اگر آیت‌الله بروجردی (رضوان‌الله‌علیه) به من امر می‌کرد تار نزنم، گوش نمی‌دادم؛ اما این کاری که تو دیشب کردی، آبروی ما را جلوی مهمانمان خریدی. شیخ، ما دیشب تارمان را شکستیم و دیگر تار نمی‌زنیم.»

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:
«قُلوبُ الرِّجالِ وَحشیَةٌ، فمَن تَألَّفَها أقبلَتْ علیه.»

دل‌های مردم رمنده و وحشی است؛ هرکس با محبت و ملاطفت به آنها نزدیک شود، به او رو می‌آورند.

از محبت خارها گل می‌شود.

اگر دیدی مشکلی داره حلش کن دیدی باتری ماشینش ایراد کرده توان هل دادن ماشینش رو داری که کارش راه بیوفته خاب انجامش بده.

حکایت سوم: توبیخ علامه بحرالعلوم (ره)

مرحوم علامه بحرالعلوم، شاگرد برجسته‌ای داشت به نام سید محمد جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامة) از شاگردان خاص و ممتاز ایشان.

روزی با حالت گله و ناراحتی فرمودند:
«سید محمدجواد، غذایی آماده کرده‌ام؛ بردار و ببر برای همسایهٔ ‌ات. همسایهٔت سه روز است که غذایی نداره تو خونه اش. رفته از بقالی نسیه بگیرد، بقال هم نسیه به او نداده‌.»

سید جواد با تعجب  گفت: «آقا، به خدا من بی‌خبر بودم!»

علامه فرمودند:
«اعتراض من به تو این نیست که چرا کمک نکردی؛ اعتراضم این است که چرا بی‌خبری؟!

اگر خبر داشتی و همسایه‌ات سه روز گرسنه بود و رسیدگی نمی‌کردی، دیگه مسلمون نبودی سید!»

۵. رساله حقوق و آثار اقتصادی

امام سجاد (ع) در رساله حقوق به حقوق همسایه که بر گردن ماست اشاره می کند که من همینطور فهرست وار می خوانم :
۱. در غیابش آبرو و مالش را حفظ کنی.
۲. در حضورش اکرامش کنی.
۳. اگر مظلوم واقع شد، یاری‌اش کنی.
۴. دنبال عیوبش نباشی (تجسس نکنی).
۵. اگر عیبی دیدی بپوشانی.
۶. اگر نصیحت می‌کنی، در خفا باشد و فقط در صورتی که نصیحت‌پذیر است بگویی.

این همسایه داری خوب آثاری هم دارد که امام صادق(ع) می فرماید:
«حُسنُ الجِوارِ يَزيدُ في الرِّزقِ».[4] خوش‌همسایگی روزی را زیاد می‌کند.

خداوند ان شاء الله سایه ابر گرانی و مشکلات معیشتی را از سر ما بردارد و همه جیبشون پر پول باشه ولی باید بدانیم که همسایه و رفتار باهاش روی رزق و روزی ما اثر می گذارد.
در جامعه ی ما همسایه از همسایه اصلا خبر نداره اصلا نمی داند فلانی که الان اعلامیه اش را روی دیوار زده اند همسایه اش بوده اصلا بعد از این که عکس اعلامیه رو روی دیوار دید تازه می فهمه این بنده خدا این جا زندگی می کرده.
۶. ذکر مصیبت حضرت زهرا (س)

امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید:
شبی مادرم را دیدم که از اول شب تا سحر در حال دعا بود.

اما تمام آن شب فقط برای همسایه‌ها دعا می‌کرد و هیچ دعایی برای خودش نمی‌کرد.

عرض کردم:
« مادرجان چرا براى خودت دعا نمى كنى؟!»

حضرت زهرا(س) فرمودند:
«یا بُنَیَّ، الجارُ ثُمَّ الدّار.»
«پسرم، اول همسایه، بعد خانه.»

همسایه‌داری را باید از حضرت زهرا (س) یاد بگیریم.

جانم فدایِ لحظه‌ی تلخی که مصطفی           فرمود: می‌رسد به تو امواجِ ابتلا
آن‌گونه که میانِ هجومِ غم و مِحَن        دلتنگ می‌شوی زِ جفاهایِ آشنا
دست تضرع به آسمان می‌آوری            لبریزِ خستگی، پُر از خواهشِ دعا:
یَا رَبِّ قَدْ سَئِمْتُ…دگر خسته‌ام ز جان         بیزارم از دوروییِ این قومِ بی‌وفا
من در میانِ اهلِ زمین غرقِ غربتم         «أَلْحِقْنی» به آن خَتمِ انبیا
دردِ فراقِ پدر، توانِ مرا برید      «عَجِّل وَفَاتِی» است دوایِ دلِ زهرا
پایان بده به ماندنِ من، مرگ را رسان         تا پَر کشم زِ خاک، به آغوشِ آن “عبا”[5]

۷. دعا و پایان

خدایا به حق پهلوی شکسته زهرا (س):

  • در ظهور آقا امام زمان (عج) تعجیل بفرما.
  • به واسطه مظلومیت‌های مادرشان، موانع ظهور را برطرف نما.
  • رهبر معظم انقلاب و خدمتگزاران به اسلام را در پناه خودت حفظ بفرما.
  • جوانان ما را عاقبت بخیر بگردان.

اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها
وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْمُکَ.


[1]  منبع : مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص61 
متن و ترجمه کل روایت: جَاءَتْ فَاطِمَةُ تَشْكُو إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ص بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اَللَّهِ ص كَرَبَةً وَ قَالَ تَعَلَّمِي مَا فِيهَا فَإِذَا فِيهَا مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ يُؤْذِي جَارَهُ وَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ وَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ لِيَسْكُتْ.

روزي فاطمه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفته و در باره بعضي مشكلات زندگي خود شكوه نمود، پس رسول خدا لوحي در اختيار دخترش قرار داد و گفت: آنچه را كه در آن نوشته شده بياموز. و در آن لوح نوشته شده بود: كسي كه به خداوند و آخرت ايمان دارد همسايه خود را آزار نمي دهد، و كسي كه به خداوند و آخرت ايمان دارد ميهمان خويش را گرامي مي دارد، و كسي كه به خداوند و آخرت ايمان دارد يا سخن نيكو و شايسته مي گويد و يا سكوت مي كند.

[2]  مكارم الأخلاق : 1/274/834

[3]  تحف العقول : 409 ، الكافي : 2/667/9 وفيه صبرك بدل الصبر

[4] الزهد للحسين بن سعيد : 43/115

[5]این متن تبدیل به شعر شده :
 اما بمیرم برای اون روزی که پیامبر اکرم پیشبینی فرمود: دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصیبتها، غمناک و نگران می‌شود که دست به دعا برداشته، از خدا آرزوی مرگ و شهادت کند، می‌گوید:

«یا رَبِّ اِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِاَهْلِ الدُّنْیا فَاَلْحِقْنی بَأَبی اِلهی عَجِّل وَفاتی سَریعاً»

«پروردگارا! از زندگی خسته و روی‌گردان شده‌ام و از دنیازدگان، بلاها و مصیبتهای ناگوار دیده‌ام، خدایا مرا به پدرم رسول خدا متّصل گردان و مرگ مرا زود برسان»

نوشته ایجاد شد 15

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا