سخنرانی ایام فاطمیه ۱۴۰۴؛ درس‌هایی از حقوق همسایه و سیره فاطمی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، بارئ الخلائق أجمعین، وارث الأنبیاء و المرسلین.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.

ز هجران تو ای مهدیِ زهرا
شدم آواره‌ی هر کوه و صحرا
دلم خواهد شوم پروانه‌ی تو
بگردم گرد تو شمع دلارام

دلم خواهد نسیم صبح گردم
نوازم صورتت ای ماه یکتا
دلم خواهد بیایم در مدینه
نشینم در کنار قبر زهرا

بخوانم روضه‌ی مادر برایت
شوم همناله‌ی امِّ‌ابیها
چه گویم پشت آن دیوار و آن در
چه آمد بر سر زهرا خدایا؟

همه گویند که پهلویش شکستند
زدند سیلی بر آن رخسار زهرا
به ناگه فاطمه نقش زمین شد
به پیش دیدگانِ زارِ مولا

مقدمه: ذکر مصیبت حضرت زهرا (س)

ایام، ایام فاطمیه است و سخن از مادر غریب امّت، حضرت صدیقه کبری (سلام‌الله‌علیها). هرچه در این شب‌ها می‌گوییم و می‌شنویم، باید ما را به یاد آن مظلومه‌ی بی‌نشان ببرد.

در روایت آمده است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نامه‌ای دارند؛ در آن می‌نویسند: «زهرا پشت در بود… دست‌هایش را روی در نهاده بود… هرچه می‌کردند، در را رها نمی‌کرد…» و ادامه‌ی ماجرا را خودتان می‌دانید؛ قنفذ را صدا زدند، تازیانه آوردند، از بالا به دست‌های زهرا می‌زد؛ شاید دست‌ها جدا شود… اما نشد. تا آنجا که لگدی بر در زدند؛ در بر پهلوی حضرت خورد… ناله‌ای زد؛ ناله‌ای که دیوارهای مدینه را لرزاند.

ما گوشه‌نشینان غم فاطمه‌ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه‌ایم
یک عمر چو شمع گر بسوزیم کم است
دل‌سوخته‌ی عمر کم فاطمه‌ایم

برای سلامتی و تعجیل فرجِ حضرت صاحب‌الزمان قائم آل محمد، صلواتی ختم بفرمایید.


سه درس بزرگ بر روی پوست درخت خرما

حال اجازه دهید از این مقدمه وارد بحث اصلی شویم.
در روایتی آمده است که صدیقه کبری (سلام‌الله‌علیها) برای طرح مسئله‌ای به محضر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسیدند. پیامبر آن روز در نخلستان بودند. قطعه‌ای از پوست درخت نخل را جدا کردند و به دخترشان هدیه دادند؛ روی آن پوست سه جمله نوشته شده بود؛ سه جمله‌ای که هرکدام یک درس بزرگ برای زندگی ماست:

۱. «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ يُؤْذِي جَارَهُ.»
کسی که ایمان به خدا و قیامت دارد، همسایه‌اش را ‌آزار نمی‌دهد.

این اولین درس بود؛ و چقدر این موضوع در جامعه‌ی امروز فراموش شده است.

حرمت همسایه، هم‌تراز با حرمت مادر

پیامبر اکرم می‌فرمایند: «حُرمَةُ الجارِ على الإنسانِ كحُرمَةِ اُمّهِ.»
حرمت همسایه بر انسان، مانند حرمت مادر است!

این روایت واقعاً تکان‌دهنده است. هر اندازه برای مادر حرمت قائلی، همان اندازه باید برای همسایه حرمت نگه داری. پیامبر اکرم در روایتی دیگر می‌فرمایند که: «هر كه همسایه‌اش را اذيّت كند خداوند بوى بهشت را بر او حرام می‌كند، و جایش در جهنم است، و بد جايگاهى دارد، و هر كس حق همسايه را از بين ببرد از ما نيست.»

جالب این است که در روایات ما استثنا هم نیامده؛ هر همسایه‌ای، حالا می‌خواهد بسیار آدم مؤمن و معتقد و بی‌آزاری باشد و یا حتی آدم بسیار بدکار و با آزاری باشد. آقا! امروز که خانه‌ها آپارتمانی شده و همه تو هم تو هم ساخته شده، یک همسایه‌ای داریم که فاسق است؛ بله حتی آن کسی هم که فاسق است هم احترام دارد.

چند جا هست که ما هر طور که هست باید احترام بگذاریم:

  • یکی والدین است؛ آدم اگر پدر و مادرش فاسق هم که باشد، ظالم هم که باشد باز هم باید احترام بگذارد.
  • همسایه هم همین‌طور.
  • دیگری ادای امانت است که هر طوری هست باید امانت را حفظ کنی، چه امانت یک راز باشد و چه آن امانت مال باشد.
  • دیگری صله رحم است.

مکتب ایثار: الجار ثمّ الدار

شیوه‌ی اهل‌بیت این‌گونه بوده که اول همسایه بعد خودمون.
«اَلْجارَ ثُمَّ الدّار» به‌معنای «اول همسایه بعد خانه»، جمله‌ای برگرفته از متن حدیثی معروف از حضرت فاطمه (س) است.

از امام حسن (ع) روایت شده که مادرم در شب جمعه‌ای تا صبح در محرابش به عبادت مشغول بود و برای مرد و زن مؤمن با ذکر نامشان زیاد دعا کرد، اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادرم! چرا آن‌گونه که برای دیگران دعا می‌کنی برای خودت دعا نمی‌کنی؟ فرمود: پسرم! اول همسایه بعد خانه.
این یعنی مکتب زهرا؛ یعنی همان مکتبی که ما امروز در فاطمیه باید دوباره زنده‌اش کنیم.

الگوی رفتاری حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س)

نکته‌ی دیگری که به ذهنم می‌آید و ما به‌عنوان شیعیان و دوستداران اهل‌بیت باید دقت کنیم و از زندگی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین الگو برداریم، نکته‌ای است که امیرالمؤمنین در ضمن حديثى فرمود:
«به خدا سوگند هيچ‌گاه فاطمه (عليهاالسلام) را به خشم نياوردم و او را بر كارى كه ميل نداشت وادار نكردم تا روزى كه خداوند او را برد و او نيز هيچ‌گاه مرا به خشم نياورد و از فرمان من سرپيچى نكرد و هرگاه كه به او مى‌نگريستم نگرانی‌ها و غم‌ها از من زدوده مى‌شد.»

این یعنی تعامل؛ زن و شوهر باید تعامل داشته باشند، نباید با انتظارات بی‌جا و خارج از توان و… همدیگر را آزار بدهند و باید یار و غم‌خوار هم باشند.

حقوق همسایه در کلام امام سجاد (ع)

برگردیم به نکته‌ای که در اول عرض کردم، حق همسایه. اگر بخواهیم تعمق کنیم و بیشتر دقت کنیم باید به رساله حقوق امام سجاد مراجعه کنیم.

حضرت زین‌العابدین در رساله حقوق می‌فرمایند:
«اما حق همسايه‌ات اين است كه در غياب او آبرويش را حفظ كنى و در حضورش او را احترام كنى. اگر به او ستمى شد ياريش كنی، دنبال عيب‌هايش نباشى، اگر بدى از او ديدى بپوشانى، اگر بدانى كه پند و اندرز تو را مى‌پذيرد او را در خلوت نصيحت كنى، در سختي‌ها رهايش نكنى، از لغزشش بگذرى، خطايش را ببخشى و با او بزرگوارانه معاشرت كنى.»


حکایت علامه مجلسی اول و همسایه لاابالی

در حالات علامه مجلسی اول، مرحوم ملا محمدتقی (رضوان‌الله تعالی علیه)، نقل می‌کنند که یک روز یکی از رفقاش میاد سراغش و بهش میگه:
«آقا من یه همسایه‌ی لاابالی دارم، واقعاً داره منو اذیت می‌کنه. شب‌ها رفقاشو میاره، بزم شراب و قمار و کثافت‌کاری راه میندازن. از صدای لهو و لعبشون من تا صبح خواب ندارم. شما که صاحب نفسی، بی‌زحمت یه فکری بکن نجاتم بده.»

علامه مجلسی (رضوان‌الله علیه) بهش فرمودن: «برو همسایه‌ت رو برای فردا شب شام دعوت کن.»
این بنده خدا هم میره سراغ همسایه‌ی آلوده‌اش و میگه: «آقا فردا شب شام بیا خونه‌ی ما.»
طرف میگه: «به‌به! بالاخره فهمیدی دور و بر این آخوندا خیری نیست! اومدی تو جرگه‌ی ما لُاتا و لَوّاتا؟ خیلی خب… حالا. فقط اینو بدون من فردا شب بیام، با دار و دسته‌م میام‌ها! ما یه ایل و تیره‌ایم، همه با هم جایی می‌ریم!»
اون بنده‌ی خدا هم میگه: «باشه، همه‌تونو بیار!»

فرداشب علامه مجلسی نشسته بودن. این مرد لاابالی هم با کل دار و دسته‌ش میاد؛ به قول قدیمی‌ها «سبیل در سبیل» می‌شینن. همین که چشمش به علامه می‌افته، می‌سوزه و لجش می‌گیره؛ با خودش میگه: «این آخونده چیه این وسط؟ این وصله ناجوره، باید یه‌جوری بندازیمش بیرون.»

رو می‌کنه به علامه و میگه: «آشیخ!»
علامه می‌فرماین: «بله؟»
میگه: «ببین ما لُاتا یه سری صفات خوب داریم که شما مُلاها ندارین.»
علامه فرمودن: «خب بفرمایید، صفات خوبتون چیه؟»
گفت: «یکی از صفات خوب ما لُاتا اینه که اگه نمک کسی رو خوردیم، نمکدون نمی‌شکنیم!»
علامه فرمودن: «نه! من قبول ندارم.»
مرد پُرباد متعجب میگه: «چرا؟ این بین لُاتا مشهوره! ما با کسی رفاقت نمی‌کنیم، نمک کسی رو نمی‌خوریم، اگر هم خوردیم نمکدون نمی‌شکنیم!»
علامه باز فرمودن: «اصلاً قبول ندارم شما همچین صفت خوبی داشته باشین.»

یه‌دفعه مرد عربده می‌کشه: «دلیلت چیه آشیخ؟ چرا همچین حرفی می‌زنی؟»
علامه دید خوب داغش کرد. مثل اونهایی که وقتی می‌خوان حجامت کنن، اول بدن رو گرم می‌کنن بعد نیشتر می‌زنن. فرصت رو مناسب دید.
فرمود: «تاحالا نمک خدا رو خوردی؟ تاحالا نمک خدا رو خوردی؟»
مرد سرش رو انداخت پایین… بلند شد و رفت.

صبح فرداش میاد سراغ اون همسایه‌ی مؤمن و میگه: «آقا من دیشب غسل توبه کردم. میشه منو ببری پیش اون آقای دیشبی؟ یه جمله گفت خواب از چشم من گرفت… راست میگه. من یه عمر نمک خدا رو خوردم و نمکدون شکستم و معصیت خدا کردم.»


حکایت آیت‌الله حق‌شناس و تار نوازنده

از مرحوم آیت‌الله حق‌شناس (رحمت‌الله علیه). ایشون به حقیر فرمودن، شاید حدود چهل سال پیش، می‌گفتن ما وقتی قم درس می‌خوندیم، یه همسایه داشتیم که شب‌ها تار می‌زد. استاد تار و هنر موسیقی بود. یه دیوار بین ما و اون بود. اون شب می‌خواستیم مثلاً مطالعه کنیم، مکاسب بخونیم، درسمون رو آماده کنیم که صبح می‌خوایم بریم مثلاً به شاگردها درس بدیم و آمادگی داشته باشیم. ایشون هم شروع می‌کرد دِلی‌دِلی زدن. می‌زد و ول هم نمی‌کرد. مُخِلّ مطالعه‌مون می‌شد. صدای تارش مطالعات ما رو تعطیل می‌کرد. از هر دری هم وارد شدیم نشد.

یه شب، آخر شب درِ خونه رو زدن. رفتم پشت در دیدم زنِ همین تارزنه، همسایه‌مون. به حاج‌خانوم گفتم ببین کار داره این موقع شب؟ همسرم رفت و برگشت، گفت میگه برای ما مهمون ناخوانده اومده آخر شبی، چیزی تو خونه نداریم، شما چیزی دارید بدید ما آبرومون حفظ بشه؟
مرحوم آقا حق‌شناس فرمودن: بهش گفتم معطلش نکن، امشب شبشه. هرچی داریم بده. ما هم هرچی داشتیم، شیرینی داشتیم، میوه داشتیم، خلاصه آبروش رو اون شب نگه داشت.

فردا شوهرش رو تو کوچه دیدم، گفت: آقا میرزا کریم. گفتم بله. گفت: به خدا اگر آیت‌الله بروجردی (رضوان‌الله علیه) به من امر کنه که تار نزنم گوش به حرفش نمی‌دم؛ اما این کاری که تو دیشب کردی، آبروی ما رو جلوی این مهمون ناخوانده حفظ کردی. ما دیشب تارمون رو شکستیم شیخ، دیگه تار نمی‌زنیم.

معجزه محبت در تغییر رفتار دیگران

بدی‌ها رو در همسایه‌ها با محبت جبران کنید. بنده تجربه کردم؛ چهارطبقه‌ای، پنج‌طبقه‌ای… شروع کن به اینها محبت کردن. امیرالمؤمنین (سلام‌الله علیه) فرمود: «قلوب الرِّجال وَحشیةٌ». قلب‌های مردم رمنده است، وحشی است. هرکس به اینها محبت کنه بهش رو میارن. مهمونی دادی، یه ظرف غذا ببر در خونه‌ی همسایه. نگو این زنش بی‌حجاب است به او غذا نمی‌دم. نه، این کار رو نکن، اشتباه می‌کنی. خیلی از خشک‌مقدس‌های ما قافیه رو باختن؛ نمی‌دونن بعضی از خشک‌مقدس‌ها نمی‌دونن چه بکنن؟

از محبت خارها گل می‌شود.

واقعاً اثر داره. من از بچگی یادم میاد چون پدرم هم طلبه بود، طرف می‌گفت من ارادتی اصلاً به روحانی ندارم. با یک محبت جزئی چنان جذب شد که مثلاً علناً می‌گه: حاج‌آقا، من هیچ آخوندی رو قبول ندارم اما می‌میرم برای تو! کاری هم براش نکردیم‌ها! یه‌بار یه گرهی داشته، اومده بود به پدرم مراجعه کرد، کارش رو راه انداخت، این دیگه مجذوب شد. پای منبر نمی‌ره مطلقاً؛ خدا می‌دونه شب قدر میاد مسجد. می‌گه هیچی رو قبول ندارم، هم‌لباسی‌های تو رو، اما تو رو قبول دارم. فقط به خاطر یک ذره محبت.

تو که متدینی، توی مجتمع مسکونی رفتی، می‌بینی غلبه با لاابالی‌هاست، تو هم تک افتادی… به حرف بنده نه، به روایت عمل کن. به همین همسایه‌ی بدت، به همین مطرب، به همین که شب بزن و بکوب داره و می‌رقصه، به همین که شب عرق می‌خوره و عربده می‌کشه… به همین بدهِ تو محبت کن. ببین چقدر اثر می‌ذاره؟ به خدا زیر این سپهر کبود اگر محبت نبود هیچ نبود.

لذا اهل‌بیت (علیه‌السلام) می‌فرمایند: اگر تشخیص می‌دید نصیحت اثر می‌ذاره، نصیحتش کن. محبت کنید بهش. «و لا تُسلِمهُ عندَ الشَّدیدَةٍ»، در سختی‌ها او رو رها نکن.
اومدی تو پارکینگ، می‌بینی ماشینش خرابه، از تو هم خوشش نمیاد… خب. بنده‌ی خدا کارمند هم هست، ازش دل خوشی هم نداری، تو هم می‌توانی یک هلی بدی به ماشین و کارشو راه بندازی… سلام می‌کنی، می‌گی آقا اجازه می‌دی یه قدری وارد بشم؟ کمکش می‌کنی ماشینش رو روشن می‌کنه، می‌ره. یا اومدی تو خیابون، اون روز ماشین نداره، ماشینش خرابه، داری می‌ری… یه نیش‌ ترمز: خدمت‌تون باشیم. سوارش کن. ببین چقدر اثر می‌ذاره؟ همین برخورد کوچیک.

می‌فرماید: «و تُقیلُ اَفرَطَه»؛ اگر لغزشی داشت، از لغزشش بگذر. «و تَغفِرُ ذَنبَه»؛ گناهی کرد، عفوَش کن. «و تُعاشِرُ مَعاشرتاً کریمَه»؛ با او کریمانه معاشرت کن. اگر شما مؤدب با مردم صحبت کنید، آنها هم با شما مؤدب صحبت می‌کنند.

درس معلم ار بُود زمزمه‌ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

آداب همسفری در سیره امیرالمؤمنین (ع)

ببینید، در حُسنِ همسفری آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) یه روایتی هست. حضرت سفر می‌رفتن، طرفِ صحبتشون یه مسیحی بود. رسیدن سرِ دو راهی؛ حضرت می‌خواست بره نجف، اون آقا مثلاً می‌خواست بره کوفه. حضرت چند قدم دنبالش رفتن.
گفت: آقا! مگه راه شما طرفِ نجف نیست؟
فرمودن: چرا.
گفت: پس چرا از این‌ور میای؟
فرمودن: ما پیغمبری داریم که ما رو این‌جوری تربیت کرده. فرموده: وقتی با کسی همسفر شدید، وقتی خواستید ازش جدا بشید، برای احترام چند قدم بدرقه‌ش کنید.
یه‌دفعه صدا زد: اَشهَدُ ان لا اله الّا الله و اَشهدُ اَنَّ محمداً رسولُ الله.

رابطه حسن همجواری و افزایش رزق

چقدر ذکر می‌گید روزی؟ نوعاً ذکرهایی که از ما مردم می‌گیرن ذکرهای پولیه. ذکر تربیتی کمتر کسی مراجعه می‌کنه. می‌گن حاج‌آقا روزیمون زیاد شه، دنبال این قضیه‌ان. خدا ان‌شاءالله به همه وسعت رزق بده. این ابرِ گرونی و پریشونی رو از سرِ مملکت شیعه دور کنه ان‌شاءالله.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «حُسنُ الجِوارِ يَزيدُ في الرِّزقِ.»
آقا! حسنِ همجواری، با همسایه‌ها محبت کردن، می‌فرمایند روزی شما رو زیاد می‌کنه. و واقعاً همینه، باور کنید روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) رو.

امام باقر (عليه السلام) از پیامبر اکرم نقل می‌کند:
«به من ايمان نياورده است آن كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايه‌اش گرسنه باشد.»
ما اصلاً از حالِ همسایه‌هامون خبر نداریم. بعد می‌گوییم چرا برکت از زندگی‌ها رفته.

همبستگی اجتماعی؛ درسی فراموش‌شده

استادی داشتیم می‌فرمود: در مشهد، فلکه آب، کوچه عیدگاه، کوچه اسلامی… چهل تا خونه ردیف هم بودن، همه یهودی. معروف بود به کوچه‌ی «جُحودها». یکی از بستگان ما یکی از این خونه‌ها رو خرید بعد از اینکه جُحودها از محل رفتن. من بچه بودم، می‌رفتم تو اون خونه؛ از حیاط اون خونه یه در بود به خونه بغلی. بعد متوجه شدم این چهل تا خونه همشون از توی حیاط به هم در داشتن.
این یهودی‌ها شب‌ها، آخرِ شب‌ها دور هم جمع می‌شدن، حالِ همدیگه رو می‌پرسیدن.

این وضعیه که حالا ما داریم تماشا می‌کنیم. خواهر از برادر خبر نداره.
پیامبر اکرم می‌فرماید: از من نیست کسی که خودش سیر باشه، همسایه‌ش گرسنه باشه.
فرمود: «اهل هر آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنه‌ای باشد، روز قيامت خداوند به آنان نظر رحمت نمى‌افكند.»

همش دستور دادن با همدیگه مهربون باشید. دستور دادن حالِ همدیگه رو بپرسید. دستور دادن نسبت به همدیگه عطوفت داشته باشید.
یعنی ما همین بحثی که بنده امشب مطرح کردم… اگه بهش توجه کنیم، تمام گرفتاری‌های اجتماع ما حل می‌شه‌ها! یعنی همهٔ همسایه‌ها به داد هم برسن، فقرا رو اطعام کنن… گره کُلّی از مشکلات باز می‌شه دیگه.

حکایت علامه بحرالعلوم و همسایه گرسنه

در حالاتِ علامه‌ی بحرالعلوم (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)، که از علمای بزرگ شیعه‌ست، شاگردی داشت به نام سید جواد آملی؛ سیدِ خاص.
بهش گفت: غذا درست کردم، بردار ببر برای همسایه‌ی خونه‌تون. همسایه‌ی خونه‌ی تو سه روزه غذا نخورده. رفته از بقالی نسیه بیاره، نسیه هم بهش ندادن.
می‌گه من متأثر شدم، گفتم: علامه! به خدا من بی‌خبر بودم.
فرمودن: اعتراض من به تو اینه که چرا بی‌خبری؟ اگر باخبر بودی که همسایه‌ات گرسنه‌ست و سه روز غذا نخورده و رسیدگی نمی‌کردی، که مسلمون نبودی سید! می‌دونم خبر نداری؛ اعتراضم اینه که چرا بی‌خبری؟

غذا رو برداشتم بردم درِ خونه‌ی همسایه، در زدم. خودش و بچه‌ها گرسنه… سرِ غذا نشستن، غذا خوردن و سیر شدن.
گفتن: سید! از کجا می‌دونستی سه شبانه‌روزه چیزی تو خونه نداریم؟
گفتم: والله من هم نمی‌دونستم. علامه‌ی بحرالعلوم منو خواست و گفت این غذا رو ببر، همسایه‌ت گرسنه‌ست.
گفتن: این از کرامت بحرالعلومه؛ وگرنه ما هم رازِ دل خودمون رو به کسی نگفته بودیم و هیچ‌کس خبر نداشت چیزی برای خوردن نداریم.

پایان سخن: دعای حضرت زهرا (س) برای رهایی از غم‌ها

همسایه…
اما صدیقه‌ی کبری روایت‌شون مشهور است. الان هم این روایت اومد تو ذهنم. امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
مادرم یک شب تا سحر دعا کرد، اما فقط همسایه‌ها رو دعا می‌کرد.
سحر بهش گفتم: مادر! خب یک دعا هم در حق ما نمی‌کردی؟
فرمودن: پسرم الجار ثُمَّ الدّار. اول همسایه‌ها، بعد اهل خانه.

در کتاب نهج‌الحیاة آمده است: درباره شکوه‌ها و غم‌های جانکاه حضرت زهرا «علیها السلام» پیامبر گرامی اسلام به اصحاب خبر داده بود که:
دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصیبت‌ها، غمناک و نگران می‌شود که دست به دعا برداشته، از خدا آرزوی مرگ و شهادت کند، می‌گوید:
«یا رَبِّ اِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِاَهْلِ الدُّنْیا فَاَلْحِقْنی بَأَبی اِلهی عَجِّل وَفاتی سَریعاً»
«پروردگارا! از زندگی خسته و روی‌گردان شده‌ام و از دنیازدگان، بلاها و مصیبت‌های ناگوار دیده‌ام، خدایا مرا به پدرم رسول خدا متّصل گردان و مرگ مرا زود برسان»

اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْمُکَ.

نوشته ایجاد شد 14

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا